- آيتالله سيد علي موسوي بهبهاني، از رجال علم و تقوا در سال 1303 هـ .ق در خانواده علم و فضيلت در بهبهان ديده به جهان گشود. سيد علي از حافظهاي قوي برخوردار بود از نوجواني به تحصيل علوم ديني پرداخت. او به عشق تحصيل معارف و كسب مكارم، دروس مقدماتي و سطوح را از محضر اساتيد برجسته بهبهان از جمله ميرزا محمدحسن بهبهاني و سيد محمد ناظمالشريعه فرا گرفت. آنگاه در سال 1327 هـ .ق، در حالي كه مجتهد متجزّي بود و قدرت استنباط برخي از احكام و ابواب فقهي را داشت، براي تكميل اندوختههاي علمي خويش به نجف اشرف سفر كرد و شش سال از محضر اساتيد بزرگ آن حوزه كهن، از جمله حضرات آيات: آخوند ملا محمدكاظم خراساني، سيد محمدكاظم يزدي و سيد محسن كوهكمري بهرهمند شد. وي پس از كسب مقامات عاليه علمي و اخذ اجازه اجتهاد از اساتيد خود، به وطن بازگشت و به تدريس و تحقيق علمي در بهبهان و رامهرمز پرداخت. او چند بار ديگر نيز به نجف سفر كرد كه هر بار به دليل برخي مشكلات، به ايران بازگشت. در سفر آخرش به نجف اشرف، با درخواست مردم رامهرمز و توصيه بعضي مراجع وقت، به آن شهر رفت و مدت سي سال در رامهرمز اقامت كرد و به ارشاد و هدايت مردم و تربيت و تدريس پرداخت. پس از آن، در سال 1370 هـ .ق به علت كسالت و توصيه پزشكان، به اهواز منتقل و منشأ بركات و تحول بسياري در آن شهر شد. آيتالله بهبهاني از فقهاي تراز اول و در علوم متداول متبحر و صاحبنظر بود. علامه سيد عباس حسيني كاشاني، در ارتباط با مقام علمي ايشان ميگويد: «ايشان مجموعهاي در فرد بود. كلمه «جامعالمعقول و المنقول» را كه متعارف است و خيليها را به آن توصيف ميكنند و در برخي مجازي است، ولي درباره ايشان واقعاً يك حقيقت بود.» توانايي او بر بيان مطالب علمي چنان بود كه آدمي را شگفتزده ميكرد. مباحثي كه براي تبيين و تفهيم آن، مدتها بحث و بررسي لازم بود؛ ايشان با توضيحي كوتاه به بهترين وجه، آن را حل ميكرد. اين فقيه وارسته، افزون بر امتيازات علمي، ويژگيهاي اخلاقي والايي نيز داشت. او بسيار سادهزيست و متواضع بود. هرگز در مقام تحميل آرا و افكار خود نبود. با علما و اكابر، بسيار مؤدبانه و متواضعانه صحبت ميكرد. از مجادله و ستيز در حين درس و بحث، پرهيز داشت. در سكوت و بردباري، ضربالمثل بود. وقتي سخن ميگفت، كه لازم و ضروري بود، ازاينرو، سخنانش بجا، حسابشده و از روي علم و حكمت بود. در برخورد با افراد، احترام همگان را حفظ ميكرد و بزرگوارانه به درد دل آنان گوش ميداد. شبزندهداري و تقيد به انجام نوافل و انس با تلاوت قرآن از ديگر ويژگيهاي اين عالم رباني و خداترس بود. آيتالله بهبهاني، در بعد سياسي نيز از مراجع پيشقدم و مؤثر در نهضت روحانيت به رهبري حضرت امام خميني بود و در حمايت و تقويت امام هيچ مضايقهاي نداشت. در حادثه قيام پانزده خرداد 1342 كه امام خميني(قدسسره) توسط رژيم طاغوت دستگير شد، آيتالله بهبهاني از اهواز حركت كرد و به جمع روحانيوني كه در اعتراض به دستگيري امام، در تهران جمع شده بودند، پيوست. همان روزها، ايشان اعلاميه بسيار مهم و شديدي عليه دستگاه حاكم صادر كرد و در آن اعلاميه، مرجعيت مسلّم حضرت امام را اعلام و ايشان را آيتالله العظمي ناميد. وي از صميم قلب، از حضرت امام دفاع و تقويت ايشان را وظيفه خود ميدانست. حضرت امام نيز ارادتي ويژه به آيتالله بهبهاني داشتند و از ايشان با نام «ابالفقها» و «شيخالعلما» ياد ميكردند. در اينجا به بخشي از اعلاميه ايشان كه در اعتراض به تبعيد حضرت امام انتشار يافت، اشاره ميكنيم تا با شجاعت، بصيرت و درايت اين فقيه مبارز و مجاهد نستوه، بيشتر آشنا شويم: ملت ايران، مردم خوزستان مردم غيور مسلمان، هنوز جنايات پانزدهم خرداد و حبس عدهاي از علما و دانشمندان را فراموش نكردهاند كه خبر تأثرانگيز تبعيد حضرت آيتالله آقاي خميني دامت بركاته را شنيدند. شما ملت شريف، استحضار داريد كه دولت ايران، با يك مرجع تقليد كه مصونيت قانوني دارد چه رفتاري نموده! آري، در ايران هر كس حق بگويد، بايد مورد مؤاخذه و تعقيب قرار گيرد. مگر آيتالله خميني چه عملي انجام داد جز اينكه ميخواسته است از حريم مقدس دين، پشتيباني نمايد، دست استعمار را كوتاه كند، مانع نفوذ بيگانگان در كشور شود ... دنيا بداند كه هدف ايشان، هدف تمام روحانيت ايران، بلكه روحانيت شيعه و اسلام است... دولت بايد به نصايح روحانيان توجه كند و در مقام اجراي دستورات دين مبين اسلام برآيد و به اعمال ننگين و برخلاف اصول انسانيت دست نزند... . اين فقيه برجسته و آگاه، همچنين به مناسبت تجاوز وحشيانه رژيم غاصب صهيونيستي، اعلاميهاي صادر كردند و از مسلمانان خواستند تا از الفت و دوستي و معاشرت با كفار و عمال آنان و از هرگونه ارتباط با رژيم صهيونيستي دوري كنند و از طريق كمك و اعانت به آسيبديدگان و آوارگان فلسطيني به هر نحو مقدور، انزجار خود را عليه متجاوزين به حقوق، اعلام دارند. آيتالله بهبهاني بيش از نيمقرن به تدريس و تحقيق پرداخت و شاگردان بسياري در ايران و عراق و شهرهاي مختلف از محضر پرفيضش بهرهمند شدند. از ايشان آثار علمي، فرهنگي و عمراني فراواني به يادگار مانده است. سرانجام اين عالم جليلالقدر و خدمتگزار در سال 1355 خورشيدي برابر با 1395 هـ .ق در 92 سالگي دعوت حق را لبيك گفت و به سراي باقي شتافت و در دارالعلم اهواز مدفون شد.